میرامووی

داستان کارآگاهی که در حال تحقیق درباره مرگ مردی در کوهستان است. در این راستا وی با همسر مرموز مرد متوفی در جریان قتل او آشنا می شود...

داستان یک جوان فیلیپینی که به دنبال حلقه های گمشده میان وضعیت خونریزی عجیب خود و قدرت شفابخش مادرش می گردد...

”در اواخر قرن نوزدهم در لندن، رابرت انجیر، همسرش جولیا و آلفرد بوردن بعنوان دستیاران یک شعبده باز باهم کار می کنند. جولیا بر اثر یک تصادف در حین اجرا جان میدهد و رابرت، آلفرد را بخاطر مرگ همسرش سرزنش می کند و رابطه دوستانه بین آن‌ها جایش را به دشمنی میدهد. بعد از مدتی هردو شعبده باز هایی مشهور، و رقبایی سرسخت برای یکدیگر می شوند و در اجرای یکدیگر خرابکاری می کنند. وقتی آلفرد یک حقه ناب را روی صحنه اجرا می کند، رابرت غرق در تلاش برای فاش کردن راز رقیبش می شود و این کار او عواقب غم انگیزی را به دنبال دارد.

جان دوو”(کوین اسپیسی) قاتلی است که تصمیم گرفته است هفت نفر را که نماد هفت گناه کبیره هستند به قتل برساند. هدف او از این کار هشدار دادن به انسانهایی است که غرق در گناه روز خود را به شب می رسانند. مسئول پرونده این قتلها “دیوید میلز” (بردپیت) است، کاراگاه جوانی که تازه به نیویورک منتقل شده است. میلز با همکاری کاراگاه سامرست (مرگان فریمن) که در شرف بازنشستگی است قدم به قدم دوو را تعقیب می کنند اما حوادثی رخ می دهد که شرایط را تغییر می دهد. تغییری اساسی…

بعد از خودکشی مشکوک همسر سابق سسیلیا، تمام ثروت همسرش به او می رسد اما سسیلیا تصور می کند که مرگ او صحنه سازی بوده است. بعد از این رویداد، مجموعه ای از اتفاقات مهلک به وقوع می پیوندد و سسیلیا در تلاش است تا ثابت کند فردی که هیچ کس نمی تواند او را ببیند، برایش مزاحمت ایجاد می کند.

آرون فالک برای شرکت در مراسم خاکسپاری غم انگیز به زادگاهش بازگشته است. اما بازگشت او زخمی ده ساله را تازه می‌کند. مرگ حل نشده‌ی دختر نوجوانی که...

در یک حادثه برای یک سفینه فضایی تنها یک نفر جان سالم به در می برد و به زمین بازمیگردد، اما بزودی مشخص می شود که موجود خطرناکی در بدن او مخفی شده و…

مردی پس از سال‌ها به شهرش برمیگردد و متوجه میشود که برادرزاده‌ تازه عروسش بزرگ و ترک شده است، و روستای اجدادی‌اش درگیر یک بیماری مرگبار و مرموز شده است...

داستان مبارزه یک فرد نابینا به همراه یک روانپزشک برای زنده ماندن در حالی که زندگی آنها در شبکه ای از فریب ، دلهره و تاریکی قرار دارد...

پیپا و توماس به آپارتمان رویایی خود نقل مکان می کنند، اما متوجه می شوند که پنجره‌های آنها مستقیما به آپارتمان روبرو دید دارد...